آیت الله خامنه ای کیست؟

شناخت رهبر جمهوری اسلامی ایران

آیت الله خامنه ای کیست؟

شناخت رهبر جمهوری اسلامی ایران

رفتار علوی

بنام خداوند بخشنده مهربان


هم از موفقیت عملیات والفجر 10 خوشحال بودیم هم از حضور آقا در قرارگاه.

موقع ناهار، بچه ها کمی بیشتر از حد معمول، تدارک دیدند تا به نوعی شادی خود را ابراز کنند.

آقا با دیدن غذا کمی مکث کرد.

شما خیلی از جسمتان کار می کشید و بیشتر از اینها به انرژی نیاز دارید ولی آیا بقیه نیروها هم چنین غذایی در اختیار دارند؟ برای من همان غذای سربازی را بیاورید.  نباید کسی احساس کند من که رئیس جمهور هستم با بقیه تفاوت دارم...

بعد هم درباره حفاظت از بیت المال، توصیه هایی فرمودند.

سردار شهید شوشتری

جای پای باران ص 26 نقل از کتاب خاطرات سبز ص 55

میرزا کوچک

در پیام رهبر معظم انقلاب به کنگره میرزاکوچک خان جنگلی مطرح شد
میرزا یک واحد مینیاتوری از جمهوری اسلامی را در رشت به وجود آورد

خبرگزاری فارس: رهبر معظم انقلاب در پیامی به کنگره میرزاکوچک خان جنگلی تاکید فرمودند: ایشان یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی را در رشت و همان محدوده خاص خود بوجود آورده است.

خبرگزاری فارس: میرزا یک واحد مینیاتوری از جمهوری اسلامی را در رشت به وجود آورد
گزارش تصویری مرتبط

-------------------------------

به گزارش خبرنگار اعزامی خبرگزاری فارس، آیت‌الله قربانی، نماینده ولی فقیه در استان گیلان و امام جمعه رشت، پیام مقام معظم رهبری به کنگره میرزاکوچک‌خان جنگلی را قرائت کرد.

متن پیام حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای به کنگره میرزا کوچک خان جنگلی به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم

قضیه مرحوم میرزا کوچک جنگلی یک قضیه ویژه است. اگرچه در آن دوره خاص یعنی درباره فاصله بین مشروطیت و سرکار آمدن رضا خان، حوادث گوناگونی در کشور به وجود آمده است و همزمان با نهضت جنگل چند کار بزرگ دیگر در گوشه و کنار کشور مثل جریان شیخ محمد خیابانی در تبریز یا کلنل محمدتقی خان پسیان در مشهد هم اتفاق افتاده. اینها تقریبا همه همزمان هستند، لکن قضیه جنگل یک قضیه ویژه‌ای است. قضایای تبریز و حضور مرحوم شیخ محمد خیابانی را خوب می‌دانیم. هم در تاریخ نوشته شده و هم قضایای خصوصی و اطلاعات زیادی داریم. آن صبغه مردمی و نجابتی که در کار مرحوم میرزاکوچک خان جنگلی است در هیچ کدام از این دو کار یا دو سه کار دیگر که همزمان در آن دوره اتفاق افتاده در سرتاسر ایران نظیر ندارد. میرزاکوچک همین طور که اشاره کردید یک روحانی است، یک طلبه است. البته من شنیده بودم. برای ما سال‌ها پیش نقش شد که ایشان، مرحوم میرزای شیرازی را درک کرده لکن خیلی باور کردنی نیست. این را مرحوم پدرم نقل می‌کرد از مرحوم آسید علی اکبر مرعشی که شوهر خواهر پدر ما بود. یعنی باجناق مرحوم شیخ محمد خیابانی بود، که او از بزرگان و علمایی بود که منزوی بود در تهران. او گفته بود که میرزاکوچک درس میرزا را درک کرده،‌ به نظرم نمی‌آید این خیلی قابل تائید باشد. زیرا میرزاکوچک سنش در وقتی که میرزای شیرازی از دنیا رفته، 14-15 سال بیشتر نبود و این به نظر نمی‌رسد که ایشان توانسته باشد مرحوم میرزای شیرازی را درک کند. لیکن در اینکه طلبه بوده، در اینکه روحانی بوده شکی نیست. در حوزه رشت هم بزرگانی در آن وقت بوده است که می‌توانسته از آنها استفاده کند. در این هیچ تردیدی نیست. بنابراین منشا حرکت میرزاکوچک خان یک منشا صددرصد دینی و اعتقادی است. رفتار او هم یک رفتار دینی و اعتقادی است. یعنی انسان مشاهده می‌کند با اینکه در درون تشکیلات خودشان مخالفینی داشت، و برخی اقشار گوناگون ممتاز هم با او مخالفت می‌کردند، مرحوم میرزاکوچک در برخورد با اینها کاملا حدود شرعی را رعایت می‌کرده. کسانی بودند مثلا مخالفت اعتقادی با ایشان داشتند. آن افراطی ها می‌گفتند: آقا اینها را ببرید سرکوب کنید، میرزاکوچک نمی‌گذاشته جلوی اینها را می‌گرفته و مانع می‌شده از این که این کار را بکنند. یعنی رفتار هم، یک رفتاری دینی است و حرکت، حرکت صد در صد اسلامی و ایرانی است، آن زمان می‌دانیم که آن غوغای نهضت‌های مارکسیستی و تشکیل شوروی و هیاهویی که در دنیا بین ملت‌ها راه افتاده بود و جاذبه‌ای که برای بعضی ملت‌ها به وجود آورده بود طبعا یک عده‌ای را مجذوب خودش کرده بود و اطرافیان به ایشان خیانت کردند از این طریق لکن این مرد به خاطر پایبندی‌اش به اسلام جذب تفکرات مارکسیستی نشد و به طور قاطع و صریح آن نظریه را رد کرد با آنکه جزو نزدیک‌ترین‌هایی که با او از اول همراه بودند، گرایش پیدا کردند. البته آنها هم ناکام از دنیا رفتند. آنها هم هیچ کدامشان خیری از این زندگی ندیدند و  از این جریان بلشویکی هیچ خیر و تجاوب جوانمردانه‌ای مشاهده نکردند یعنی چون اینها سیاستی بود که از طرف اجانب بود با اینکه اینها مقابل‌شان با دستگاه‌های حاکم مثل انگلیس و قزاق و اینها بود اما در عین حال به آن طرف هم جذب نشد. استقلال را حفظ کرد. یک نمونه خیلی برجسته‌ای است میرزاکوچک خان. خداوند ان‌شاءالله درجاتش را عالی کند. کار شما هم با اهدافی که ذکر کردید و با این ترتیبی که گفتید بسیار کار خوبی است. البته کتاب در مورد میرزا زیاد نوشته شده. خوشبختانه اخلاص این فرد موجب شده که برخلاف دیگر کسانی که در این صراط‌های مبارزات وارد شده‌اند اسمش سر زبان‌ها باشد. همه بشناسند او را در حالی که خیلی از اینها کسانی را که من اشاره کرده‌ام مردم نمی‌شناسند. اصلا بعضی‌ها اسمشان را نشنیده‌اند، لیکن ایشان در بین مردم شناخته شده است. کتاب درباره او نوشته شده. سعی شود یک کار جامع و دارای نکته‌های اساسی زندگی او به وجود بیاید.

ان‌شاءالله چهره او بیشتر در بین مردم ما، جوان‌های ما، شناخته شود. ایشان یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی، جمهوری اسلامی را در رشت و همان محدوده خاص خودش به وجود آورده. از شما دوستانی که در این زمینه کار می‌کنید، متشکریم و می‌خواهیم که همکاران دولتی و بازوهای تبلیغاتی با شما همکاری کنند و کمک کنند این کار به بهترین وجه تمام بشود.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

منبع: فارس نیوز

شهید صیاد شیرازی

بسم الله الرحمن الرحیم


یک روز از خاکسپاری شهید صیاد شیرازی می گذشت.

خانواده شهید، بعد از نماز صبح خودشان را به بهشت زهرا رساندند.  به مزار که نزدیک شدند، با دیدن چند نفر که جلو می آمدند تعجب کردند!

محافظ های آقا بودند.  وقتی خودشان را معرفی کردند ، اجازه عبور دادند. آقا بالاسر مزار ایستاده بود و زیر لب نجوا می کرد.

حیرت خانواده صیاد را که دید، فرمود:

دلــــــم بــــرای صیـــــــــادم تنــــــــگ شـــــــــده بـــــــود!

صیاد دو روز قبل از شهادت، پیش آقا بود.  روز تشییع باشکوه شهید هم آقا حاضر شده بود و تابوتش را بوسیده بود.

باز هم احساس دلتنگـــــی داشت.

امیر ناصر آراسته؛ همرزم شهید صیاد شیرازی

khamenei.ir

توصیه آقا به مداحان اهل بیت

بسم الله الرحمن الرحیم


معرفت اهل بیت

معرفت اهل بیت و ارادت به اهل بیت، نعمت بزرگی است. اگر همه ی عمرمان را برای شکر این نعمت بزرگ صرف کنیم که خدای متعال چشم ما را نابینا و ناتوان از درک حقیقت قرار نداد، توانستیم این انوار طالعه و مضیئه را به قدر استعداد خودمان ببینیم، درک کنیم، به آنها عشق و ارادت بورزیم و از آنها غافل نباشیم، واقعاً کم است، رحمت خدا بر آن پدران، مادران، گذشتگان، پیشروان و پیشوایانی که این دریچه ی درخشان را به سوی این آفتابهای معنویت بر روی ما باز کردند؛ زمزمه ی محبت اهل بیت را از آغاز زندگی ، از کودکی ما، از دوران گاهواره نشینی ما به گوش ما خواندند و دلهای ما را از محبت این بزرگواران سیراب کردند. خدایا! این محبت را ، این معرفت را روز به روز در دل ما، در جان ما، عمیق تر و راسخ تر بفرما؛ این نعمت را لحظه ای از ما مگیر.

نشریه حیات، ص1

دیدار با ولی نعمتان

بسم الله الرحمن الرحیم


قرار بود تشریف ببرند منزل یکی از علما.

قبل از آن ، دیدار با خانواده های شهدا بود که کمی طول کشید و یک ربع تأخیر پیش آمد. آن عالم از علت تأخیر جویا شد و آقا توضیح داد که در جریان دیدار با خانواده های شهدا در یکی از محله ها متوجه شدند خانواده شهید دیگری هم آنجا زندگی می کند که سر زدن به آنها، باعث این تأخیر شد.

آن عالم به کنایه گفت:

این کارها برای جذب قلوب، بد نیست!  آقا نگاهی به او انداخت و با جدیت پاسخ داد:

اسمش را هر چه دوست دارید بگذارید ولی بدانید اگر این خانواده شهدا و خون های پاک عزیزانشان نبود، این عمامه بر سر بنده و جنابعالی قرار نداشت.

حجت الاسلام موسوی کاشانی

جای پای باران ص 40 به نقل از کتاب خاطرات سبز ص 142


آگاهی بسیار به مسائل فلسفی

 بسم الله الرحمن الرحیم


در اواخر دوران ریاست جمهوری آیة الله خامنه ای - حدود سال 66 - معظم له خیلی نگران وضعیت درس و کتاب معارف دانشجویان بودند.  از همین رو، برای تدوین متنی دقیق و شایسته، به عنوان رئیس شورای عالی انقلاب فرهنگی ، گروهی را انتخاب کردند تا در این خصوص اقدام نمایند.

آقا هر دو هفته یک بار، با این گروه جلسه داشتند.  با توچه به گرفتاری های معظم له در آن دوران که مسائل جنگ از عمده گرفتاری های ایشان بود - آقا با حضور ذهن بسیار خوبی در جلسات شرکت می کردند.

آن گاه که ایشان وارد مباحث علمی می شدند، انگار نه انگار که غیر از کارهای علمی و فکری کار دیگری دارند!

روزی در وسط بحث ، صحبت به یک مسئله فلسفی کشیده شد. تعدادی از علمای متخصص در فلسفه در جلسه حاضر بودند، که دیدگاه های فلسفی آنها با هم متفاوت بود.

بحثی جدی در خصوص آن موضوع شروع شد.  مقام معظم رهبری بدون هیچ مقدمه و مطالعه قبلی، وارد بحث شدند و مثل یک مدرس ورزیده، موضوع را مطرح کردند و به خوبی از عهده بحث بر آمدند.

تبحر ایشان مایه تعجب من شد؛ چون نزد ما معروف بود که حوزه علمیه مشهد عنایتی به فلسفه اسلامی ندارد!  ما در آن روز شاهد بودیم که معظم له نه تنها عنایت دارند، بلکه کاملا با مباحث فلسفی آشنایی دارند و بسیار دقیق مسائل فلسفی را درک می کنند.  از نظر موقعیتی و زمانی هم آن موضوع برای ما خیلی مهم بود، در بحبوحه گرفتاری های سیاسی کشور و مسائل جنگ که همه ذهن رئیس جمهور باید مشغول مسائل غیر علمی و غیر فلسفی باشد، معظم له چون بر حسب ضرورت، وارد یک بحث فلسفی شدند، به خوبی از عهده آن بر آمدند.

دکتر غلامعلی حداد عادل

پرتوی از خورشید ص 26-27

مراقبت بر ارزشها

بسم الله الرحمن الرحیم


خیلی جدی به راننده گفت:  بایست!

کمی ناراحت به نظر می رسید. 

بلافاصله رو به من کرد و فرمود: از ماشین دومی به بعد یا به اهواز بر می گردند و یا اگر قصد آمدن دارند، خودشان تنهایی بیایند.

چه دلیلی دارد پشت سر ما راه بیفتند؟

وقتی من که رئیس جمهور هستم با یک کاروان ماشین حرکت کنم، دیگران سرمشق می گیرند و این کار، رسم میشود.  برای من دو محافظ در یک یا دو ماشین، کافی است.

سردار شهید شوشتری

جای پای باران ص 24 به نقل از کتاب در سایه خورشید ص 89

صمیمیت و نشاط

بسم الله الرحمن الرحیم


با رزمنده ها که بود گل از گلش می شکفت. با همه گرم میگرفت و زود صمیمی می شد.

بچه های رزمنده هم هر وقت در کنار ایشان قرار می گرفتند سر از پا نمی شناختند...

سخنرانی ایشان در پادگان دو کوهه گرم شده بود که یکی احساس کرد باید تکبیر بگوید! آقا تذکر داد که تکبیر نابجا رشته کلام را از دست سخنران خارج می کند.

یکی از بچه ها شیطنتش گل کرد و بلافاصله داد زد: تکبیر! آقا لبخندی زد: سر به سر من پیرمرد می گذارید؟!

صدای تکبیر دوباره بلند شد! آقا خنده اش گرفت. دو لشگر نیرو آنجا به صف ایستاده بودند؛ همه زدند زیر خنده.  آقا، صلواتی فرستاد. کنترل جمع را که به دست گرفت سخنرانی اش را ادامه داد.      برادر کبیری

جای پای باران ص 22 ، نقل از کتاب خاطرات سبز ص99

صمیمیت و نشاط

بسم الله الرحمن الرحیم


با رزمنده ها که بود گل از گلش می شکفت. با همه گرم میگرفت و زود صمیمی می شد.

بچه های رزمنده هم هر وقت در کنار ایشان قرار می گرفتند سر از پا نمی شناختند...

سخنرانی ایشان در پادگان دو کوهه گرم شده بود که یکی احساس کرد باید تکبیر بگوید! آقا تذکر داد که تکبیر نابجا رشته کلام را از دست سخنران خارج می کند.

یکی از بچه ها شیطنتش گل کرد و بلافاصله داد زد: تکبیر! آقا لبخندی زد: سر به سر من پیرمرد می گذارید؟!

صدای تکبیر دوباره بلند شد! آقا خنده اش گرفت. دو لشگر نیرو آنجا به صف ایستاده بودند؛ همه زدند زیر خنده.  آقا، صلواتی فرستاد. کنترل جمع را که به دست گرفت سخنرانی اش را ادامه داد.      برادر کبیری

جای پای باران ص 22 ، نقل از کتاب خاطرات سبز ص99

فقیه

بسم الله الرحمن الرحیم


بنده به عنوان کسی که با آیة الله خامنه ای آشنایی دارم، عرض می کنم که ایشان اهل نظر و اجتهاد هستند.

سی سال پیش ، وقتی در مشهد، در مسجد گوهرشاد با ایشان ملاقات کردم، آن موقع ایشان از مدرسان محترم مشهد بودند.

من آن زمان، در مشهد، از آیة الله خامنه ای پرسیدم: چه چیزی تدریس می کنید؟ معظم له فرمودند: مکاسب

مکاسب از مهم ترین و مشکل ترین کتب علمی است، به نظر من، ایشان فقیه و مجتهد است.


آیة الله فاضل لنکرانی

پرتوی از خورشید ص 19

عشق و تکلیف

بسم الله الرحمن الرحیم

ناراحت بود. از نگاه غمبارش می شد این را فهمید. درد دلش باز شده بود.  نیمه های شب، قدم می زد و زیر لب نجوا میکرد. 

غصه می خورد. با این حال ، حاضر نبود روی حرف امام حرفی بزند. امام دوست نداشت به او آسیبی برسد.

... زود خودم را رساندم خط.  شاد و سرحال بود. بین رزمنده ها که قرار می گرفت انگار تمام دنیا را به او داده اند.  بلاخره امام راضی شده بود که ایشان به جبهه برگردد.                             سردار مرتضی قربانی

جای پای باران ص 20 ، نقل از کتاب شمیم خاطره ها ص 80


دیدار یار

 بسم الله الرحمن الرحیم 

مطلبی را به شما عرض میکنم شاید نشنیده باشید .جناب آقای صدیقی شب فاطمیه روی منبر در بیت ایشان ( بیت رهبری ) که آقای رییس جمهور نشسته بود،آقای هاشمی بود ، سران مملکتی بودند ، قوه قضاییه ، همه بودند.آقای صدیقی روی منبر این مطلب را گفت و آن را نتوانست تمام کند .همین که خواست تمام کند فریاد گریه جمعیت و حضار بلند شد .

دیدند این جمعیت بسوی آقا دارند حمله میکنند که به عنوان تبرک به ایشان دست بزنند .آقا را بردند و دیگر نتوانستند جمعیت را اداره کنند .

وآن مطلب این بود :

ن همه ساله مکه که میرفتم قبل از رفتن به مکه به محضر آیت الله بهاءالدینی میرسیدم و توصیه میخواستم از ایشان.ایشان به من توصیه هایی میکرد و من این توصیه ها را در سفر مکه عمل میکردم . بعدهم که داشتم میامدم ، یک عمامه ای یا چیزی را برای ایشان هدیه میخریدم .

این دفعه که رفتم محضر ایشان این مطلب را فرمودند :

شما وقتی که میروید مسجدالنبی از قسمت جنوب شرقی مسجد ، از آن قسمت هفت قدم میاید به جلو و قسمت بعدی را هم گفت که من نمیتوانم دقیق به شما بگویم . به خاطر اینکه ایشان این را به ودیعت پیش من گذاشت . آن وقت از دو طرف به من دستور داد

وقتی که قدم زدی آمدی جلو رسیدی به آنجا ،آنجا بنشین و این ذکر سبعه را بگو. این ذکر را که گفتی انشاءالله به حوائجت خواهی رسید .

ذکر سبعه عجیب است ، علامه حسن زاده آملی بعد از نماز صبح تا طلوع آفتاب اذکار سبعه را دارد که اینها را از آسید علی آقا قاضی گرفتند . ذکر سبعه واقعاً یک ذکریست که معجزه میکند در نفس انسان عجیب معجزه میکند .

آقای صدیقی می گوید ، عرض کردم: آقای بهاءالدینی چه وجهی دارد که من باید آنجا بنشینم و این اذکار سبعه را بگویم. چه وجهی دارد هفت قدم از آنجا قدم بزنم .

حالا همه دارند مثل شما گوش میدهند همه دارند دقت میکنند آقای صدیقی چه میخواهد بگوید .

گفت : وجهش این است که دارم به شما میگویم فقط پیش شما بماند .

وقتی که حضرت زهرا سلام الله علیها آمد برای دفاع از علی ابن ابیطالب علیه السلام بدنش خون آلود بود وقتی که آمد ، که داخل مسجد وارد نشد وقتی که برگشت دیگر توان از او رفت دیگر به گونه ای شد که میخواست ادامه راه را بدهد نتوانست ، آنجا نشست و فکر میکنم که آن مکان به خون فاطمه سلام الله علیها رسیده است . آنجا حاجتتان را بخواهید .

فریاد گریه جمعیت بلند شد

بعد آقای بهاء الدینی میگوید : این کار را انجام بده .

ایشان میگوید

من رفتم اینکار را انجام دادم حالا تو نگو آقای بهاء الدینی خودش هم نظر دارد ، نیت دارد ، یا حاجتی دارد .چون خودش مشرف نمی شود .

حالا جالب این است که حضار دارند به آقای صدیقی توجه می کنند ازاعیان شخصیتی مملکت ، و هم آقایانی که شرکت کننده بودند ، ایشان هم با ضرس قاطع دارد مطلب را می گوید.

گفت : من رفتم مدینه همین کار را انجام دادم ، بعد از این رفتم مکه دیدم از بلند گو صدا میزنند : آقای صدیقی دوباره بروند مدینه . من دوباره رفتم مدینه ، چند روزی مدینه ماندم ، وقتی برگشتم به ایران یک عمامه ای خریده بودم رفتم محضر حاج آقا ، رسیدم، تا سلام علیک کردم بدون اینکه حرفی بزنم ،

حاج آقا بهاء الدینی فرمودند:

میدانی ثمره ذکر امسال چه بود ؟

گفتم : نه

گفت : نمیدانی ثمره ذکر امسال چه بود ، نگرفتی؟

گفتم : نه

فرمود : امسال ثمره ذکر شما یکی این بود که شما دو بار آمدید مدینه،

گفتم شما مطلعید من دو بار امسال آمدم مدینه .

گفت : بله آنجائی که نشسته بودید ذکر می گفتید در آنجا با تو بودم.

این نوارش دربیت آقا هست،دم در که می فروشند ، نوار سه سال قبل فاطمیه

بعد برگشت و گفت :

ثمره دوم اینجا بود :

که تا گفت مجلس به هم پاشید اینقدرمردم به خودشان زدند وگریه کردند که آقا تشریف بردند ؛ دیدند که دیگر نمی شود جمعیت را اداره کرد .

فرمودند : ثمره دوم این بود که آن نیتی که من میخواستم ، به آن نیت رسیدم ، و آن این بود

که امسال مقام معظم رهبری به دیدارامام زمان نائل آمد .

 

تبدیل از فایل صوتی به متن توسط آقای کامرانی. 

 

منبع: پایگاه صالحات

آرامش در پرتو ولایت

بسم الله الرحمن الرحیم 

 

جبهه که می رفت، لباس نظامی می پوشید، ته دلش هنوز مردد بود که کنار گذاشتن لباس روحانیت کار درستی است یا نه؟

جمعه باید خودش را به تهران می رساند تا گزارشی از جنگ به محضر امام ارائه بدهد و برای خواندن خطبه ها به مصلی برود.

به اتاق امام که رسید شروع کرد به باز کردن بند پوتین هایش.  امام پشت پنجره ایستاده بود و با لبخند نگاهش می کرد.

وارد اتاق که شد دست امام را بوسید.  امام آرام به پشتش زد و فرمود:  زمانی پوشیدن لباس سربازی در عرف ما خلاف مروت بود؛ ولی الان می بینم چه قدر برازنده شماست

گل از گلش شکفت.  خیالش راحت شده بود.  از آن پس، لباس نظامی را که می پوشید لذت می برد و افتخار می کرد.

براساس خاطره ای از زبان معظم له

دیدار با طلاب و روحانیون عازم جبهه 26/8/1366

جای پای بارن، ص 18

فرمانده ای دقیق

بسم الله الرحمن الرحیم 

صبح زود بود. دو سه نفر آمده بودند برای بازدید. فکر کردیم از فرماندهان ارتش هستند. جبهه دب حردان در اهواز، خط مقدم ما به حساب می آمد و نقطه ای حساس و پرخطر بود.

خوب که دقت کردم آقا را شناختم. لباس نظامی داشت و کلت به کمر بسته بود.

مثل یک نظامی کار کشته، خط را بررسی کرد. رفت سنگر دیده بانی، بدون ترس، تمام قد ایستاد و مواضع دشمن را با دوربین از نظر گذراند.

به مسئول تدارکات فرمود به ستاد برود و برای بچه های خط کمی امکانات بگیرد.  به ما هم تأکید کرد که در نقطه حساسی مستقر شده اید؛ مواظب سمت راست باشید، دشمن شما را دور نزند.                سردار شیهد شوشتری 

جای پای باران ص 16 نقل از کتاب در سایه خورشید ص 55